آیا من درست زندگی میکنم؟
تصویر خدا
خدا انسان را به صورت خود آفرید؛ این بدان معناست که از جنبههایی معین، خدا انسان را شبیه به خود ساخت. تصویر خدا میدانست - همانگونه که خدا میداند - چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. انسانها، بهعنوان تصویرهای خدا، درمییافتند که باید از شر دوری جویند و کار درست را انجام دهند، و آنان همواره کار درست را انجام میدادند. آفریده شدن به صورت خدا همچنین بدین معناست که ما در برابر خدا نسبت به اعمال خود مسئول هستیم. خدا تصویرهای خود را فراخواهد خواند تا از آنان حساب بخواهد که آیا در طریق خدا زیستهاند و آیا آنچه را درست است بهجا آوردهاند یا خیر.
سپس سقوط روی داد، در نتیجه، انسان توانایی زندگی درست را از دست داد. سقوط اتفاق افتاد، و به همین دلیل است که ما کارهایی را انجام میدهیم که نباید انجام دهیم و نمیتوانیم از آن بازایستیم، هرچند میدانیم نادرست است و میکوشیم چنان زندگی نکنیم. سقوط همچنین سبب شد که توانایی انسان در شناخت درست از نادرست بهشدت تیره و مبهم شود. بهسبب سقوط، گناه ژرفترین درون ما را آلوده ساخت و آن را چنان تباه کرد که میتواند درست را نادرست و نادرست را درست جلوه دهد، و این کار را بارها انجام میدهد. ازاینرو، ما نیاز داریم دانشی درباره درست و نادرست، از بیرون خود داشته باشیم. هرچند سقوط رخ داده است، ما هنوز هم تصویرهای خدا هستیم؛ در ما ادراکی از درست و نادرست وجود دارد، هرچند آن ادراک تیره شده است، و ما در برابر خدا نسبت به کردارهای خود مسئول هستیم.
خدا نیک و بد را میداند
خدا نیک و بد را میداند و همواره آنچه را درست است انجام میدهد. خدا شناخت نیک و بد را تنها برای خود نگاه نداشت، بلکه با دادن کلامش با ما درباره آن سخن گفت، و این سخن دو معنا دارد:
۱. خدا کتاب مقدّس را به ما عطا کرد. مردان و زنان خدا آنچه را خدا میخواست به مخلوقاتش بگوید، نوشتند. در کتاب مقدّس بیشمار آیه وجود دارد که در باب نیک و بد موضعی روشن دارند. این مواضع، مواضع خدا هستند؛ خدایى که دقیقاً میداند چه چیز درست و چه چیز نادرست است. ازاینرو، ما که درکمان از نیک و بد تیره شده است، باید به آن گوش فرا دهیم.
۲. خودِ خدا به این جهان آمد. این اتفاق هنگامی روی داد که عیسی بهصورت انسان زاده شد. او کلام خدا و خودِ خداست؛ در اوست که خداوند آسمان و زمین سخن گفت، تعلیم داد و عمل کرد. بنابراین، آنچه عیسی درباره نیک و بد تعلیم داد، همان تعالیم خداست. هنگامی که میپرسیم چه چیز درست است، باید بپرسیم عیسی در اینباره چه میاندیشد. اگر آن را بدانیم، موضع خدا را خواهیم دانست. آنچه عیسی در اینباره میاندیشد، از کتاب مقدّس میآموزیم. کتاب مقدّس، کتابی است که بهطور خاص درباره اوست.
آنچه کتاب مقدّس درباره نیک و بد میگوید، با آنچه انسانها در دل خود بهطور مبهم درمییابند، همصداست. هنگامی که میشنویم کتاب مقدّس چه چیزی را فرمان میدهد یا از چه چیزی نهی میکند، چنان است که گویی ندایی در درون ما میگوید: «این صحیح است»؛ هرچند ممکن است در برابر آن سرکشی کنیم. چرا چنین است؟ زیرا کتاب مقدّس کتاب آفریننده ماست، مایی که به صورت او آفریده شدهایم. در وجود هر یک از ما چیزی هست که با گفته آفریننده ما درباره نیک و بد همداستان است. باشد که این حقیقت ما را ترغیب کند تا احکام کتاب مقدّس را در مرکز زندگی نگاه داریم و بر پایه آنها رفتار کنیم.
در اتحاد جماهیر شوروی، تعلیم احکام کتاب مقدّس ممنوع بود، نسخههای کتاب مقدّس نابود شدند، و تعالیم آن با آموزههای ساختۀ بشر جایگزین گردید که بهظاهر از کتاب مقدّس بهتر مینمودند. چه روی داد؟ چند دهه گذشت، و در این مدت، امور بسیاری اتفاق افتاد: مردم آموختند که بدزدند، دروغ بگویند، و بیاعتنا به همسایگان خود زندگی کنند. اقتصاد کشور چنان دچار آشفتگی شد که ملت بدون یاری سایر کشورها از آن برونرفت نیافت. حتی محیط زیست نیز آلوده گردید. بله، این است آنچه روی داد، و در هر کجا که کتاب مقدّس و احکامش به فراموشی سپرده شوند، همان سرانجام تکرار خواهد شد.
کتاب مقدّس راهنماییهایی شگفتانگیز برای زندگی ما دارد. اگر دستورالعملی را که سازنده دستگاهی برای کارکرد آن فراهم کرده است نادیده بگیری، آن دستگاه بهزودی از کار خواهد افتاد. در کتاب مقدّس، آفریننده این جهان سخن میگوید؛ و او میداند که ما در جهانی که او آفریده است چگونه باید زندگی کنیم تا زندگی برای هرچه بیشترِ مردم تا حدّ امکان نیکو و دارای نظم و ترتیب باشد.
محبت! — اما محبت چیست؟
تمام تعلیم کتاب مقدّس درباره نیک و بد در فرمان دوگانه محبت خلاصه میشود:
«”خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود محبت نما“. این نخستین و بزرگترین حکم است. دوّمین حکم نیز همچون حکم نخستین است: همسایهات را همچون خویشتن محبت نما“»
(متی ۳۷:۲۲-۳۹).
بیتردید همه موافقاند که باید محبت بورزیم. اما درباره اینکه محبت چیست، اختلاف نظر وجود دارد. اینکه محبت در حقیقت چیست و اگر محبت داشته باشیم، در موقعیتهای گوناگون چگونه باید رفتار کنیم، چیزی نیست که خودبهخود بدانیم، مگر آنکه از بیرونِ خود، یعنی از کتاب مقدّس، به ما گفته شود. سایر احکام کتاب مقدّس بر فرمان دوگانه محبت روشنی میافکنند.
ده فرمان، شرحی گسترده بر فرمان محبت است. سه فرمان نخست به ما میآموزند که محبت به خدا چیست: اینکه خدایان دیگر را خدمت نکنیم، نام خدا را به باطل بر زبان نیاوریم، و روز سبت را مقدّس نگاه داریم.
فرمانهای چهارم تا دهم نیز به ما میگویند که محبت به همسایه چیست: یعنی پدر و مادر خود را حرمت نهیم، قتل نکنیم، زنا نکنیم، دزدی نکنیم، شهادت دروغ ندهیم، و به هیچیک از آنچه از آنِ همسایه ماست، طمع نورزیم.
در کتاب مقدّس فرمانهای بسیاری دیگر نیز وجود دارد که آنها نیز روشن میسازند محبت به خدا و محبت به همسایه چیست. کتاب مقدّس به ما میگوید در هر شرایطی خدا را شکر گوییم (اول تسالونیکیان ۱۸:۵)، زیرا شکرگزاری از خدا، نشانه محبت به خداست. کتاب مقدّس به ما میفرماید که مالیات بپردازیم (رومیان ۵:۱۳-۷)، حتی اگر این مالیات سنگین بهنظر آید. اگر هنگام پر کردن اظهارنامه مالیاتی چیزی را پنهان کنی، این کمبود محبت نسبت به دیگر انسانهاست.
از آنچه عیسی بر زمین انجام داد، از رفتار او و از سخنانی که گفت، درمییابیم که محبت به خدا و محبت به همنوعان چیست. در عیسی، خودِ خدا در کار بود، و خدا هرگز فرمان محبت را نقض نخواهد کرد. عیسی محبت ورزید و در هر موقعیتی، حتی در آن شرایطی که ما گمان میکنیم باید به گونهای دیگر رفتار میشد، آنچه درست بود انجام داد. هنگامی که میاندیشی محبت چیست و در وضعی معین چه باید کرد، بیاندیش که عیسی در آن موقعیت چه میکرد. همان را انجام بده! اگر چنین کنی، محبت ورزیدهای.
آیا احکام کتاب مقدّس از اعتبار افتادهاند؟
یکی از دوستانم از گفتوگویی چنین نقل میکرد: در آن جمع، کسی از دیدگاه کلیسا درباره بیوفایی در زناشویی پرسیده بود. او سه بار، با واژههایی متفاوت، همین پرسش را تکرار کرده و در هر نوبت تلاش کرده بود بیوفایی خود را بهگونهای توجیه کند. وقتی دوستم برای بار سوم پاسخ داد که در کتاب مقدّس و در ده فرمان، در این مورد فرمان ششم وجود دارد، آن شخص رنجید و گفت: «آیا کسی آگاهتر از شما نیست که پاسخ مرا بدهد؟». دیدگاه کتاب مقدّس چنان ناخوشایند به نظرش آمد که میخواست آن را نادیده بگیرد و پاسخی دلپذیرتر بشنود. بسیاری از فرمانهای کتاب مقدّس برای ما دشوارند، درست به همین سبب که سخنی میگوید که دوست نداریم بشنویم؛ زیرا خود برخلاف آن رفتار میکنیم. و از همینروست که مردم غالباً میگویند: «دیگر نیازی به نگاه داشتن این فرمان کتاب مقدّس نیست».
آیا در کتاب مقدّس فرمانهایی وجود دارد که دیگر کهنه شده باشند و در جهان امروز نیازی به نگاه داشتن آنها نباشد؟ پسر خدا - آنکه بهتر از ما میتواند به این پرسش پاسخ دهد - پاسخ درست را چنین میدهد:
«زیرا آمین، به شما میگویم، تا آسمان و زمین زایل نشود، نقطه یا همزهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد، تا اینکه همه به انجام رسد»
(متی ۱۸:۵).
کتاب مقدّس کلام خداست. خدا تغییر نمیکند، و آنچه او گفته است نیز دگرگون نخواهد شد. آنچه خدا گناه میخواند، گناه است - بوده است، اکنون هست، و خواهد بود - هرچند ما دلایلی بهظاهر نیکو بیاوریم که دیگر گناه نیست، یا آنچه میکنیم چنان رایج شود که دیگر گناه، یا دستکم گناهی بزرگ، به شمار نیاید.
مهم است که دریابیم ما انسانهایی سقوطکردهایم، و به همین سبب، اندیشههای ما درباره نیک و بد دچار کژی و ناراستی است؛ امّا خدا سقوط نمیکند. همچنین شایسته است به یاد داشته باشیم که خدا میان گناهان بزرگ و کوچک تفاوتی نمینهد؛ هرگاه فرمانهای او را بشکنیم، همواره گناهی بزرگ کردهایم، هرچند آن امر در نظر ما ناچیز جلوه کند. عیسی تعلیم داد که نهتنها قاتل، بلکه هر که به برادر خود بگوید «احمق»، مستوجب آتش جهنم است. در نظر خدا، حتی گناهی کوچک نیز گناهی بزرگ است.
در بهشت، شیطان انسان را به تردید در کلام خدا واداشت. او بهانهای برای دور زدن فرمان آشکار خدا آورد و انسان را به گناه کشاند. شیطان هنوز هم به همان شیوه عمل میکند. او دلایلی میتراشد تا بگوید این یا آن بخش از کلام خدا را نباید چندان جدی گرفت. برخلاف آن صدایی که کتاب مقدّس را بیاهمیت جلوه میدهد یا توصیه میکند رفتار کنیم، زیرا آن صدا، صدای شیطان است، هرچند با لحنی مؤدبانه، خردمندانه و آکنده از ظاهرِ محبت سخن بگوید. این موضوع، بیش از هر چیز، مسئلهای از جنگ روحانی است: آیا ما به روحالقدس خدا گوش خواهیم داد یا به شیطان؟ روح خدا میخواهد ما را به کتاب مقدّس نزدیکتر سازد، امّا شیطان میکوشد ما را از آن جدا کند.
در کتاب مقدّس فرمانهایی نیز هست که دیگر اعتبار ندارند. در گذشته، خدا فرمانهایی داد که بخشی از «عهد عتیق» بودند و تنها قوم اسرائیل موظف به نگاه داشتن آنها بود. بسیاری از احکام مربوط به قربانیها و هدایا از این دستهاند. خودِ کتاب مقدّس میگوید که «عهد جدید» برقرار شده است و آن فرمانها دیگر معتبر نیستند. پسر خدا بر صلیب جان داد، گناه تمام جهان را برداشت و انسان را با خدا آشتی داد و عدالت را برای همگان به ارمغان آورد. ازاینرو، ما دیگر نباید - و حتی نمیباید - بسیاری از احکام شریعت موسی را نگاه داریم. نگاه داشتن آنها بیاحترامی به مرگ عیسی است، زیرا در آن صورت، گویی میکوشیم نجات را با اعمال خود به دست آوریم، در حالی که عیسی آن را برای ما به انجام رسانده و میخواهد آن را بهعنوان هدیهای رایگان به ما عطا کند.
فرمانهایی که از انسان سرچشمه میگیرند
همه آنچه به ما گفته میشود انجام دهیم یا از آن بازایستیم، بر پایه کتاب مقدّس نیست. هنوز سنتهای بسیاری وجود دارند که ساخته انساناند، و ممکن است از ما خواسته شود آنها را نگاه داریم. اگر فرمانهای انسانی همپایه با کلام خدا دانسته شوند و از ما خواسته شود آنها را نگاه داریم، در واقع کلام خدا خوار شمرده میشود؛ زیرا اندیشههای انسان برابر با کلام خدا قرار میگیرند. هرگاه از تو خواسته میشود کاری انجام دهی یا از کاری بازایستی، بپرس که در کجای کتاب مقدّس چنین فرمانی داده شده است. اگر آیهای در این باره یافت نشود، نیازی به نگاه داشتن آن فرمان نیست.
پیامدهای شکستن فرمانهای خدا چیست؟
شکستن فرمانهای خدا خطری بزرگ در پی دارد. دستکم سه دلیل برای این گفته وجود دارد:
۱. خدا قدّوس است؛ بیاعتنایی به کلام او، اهانتی به قدّوسیت خداست. خدا ممکن است گستاخی انسان را برای مدتی طولانی تحمل کند، اما دیر یا زود خشم او شعلهور خواهد شد. ممکن است یک فرد یا حتی یک قوم، در همین جهان با خشم او روبهرو شوند؛ اما بیاعتنایان به فرمانهای خدا، در نهایت، پس از این زندگی، هنگامی که همه در برابر خدا میایستند و داوری آغاز میشود، بیگمان با آن روبهرو خواهند شد.
۲. شکستن فرمانهای خدا، انسان را از خدا جدا میسازد. گناه، وجدان را آلوده میکند، و هرکه با وجدانی ناپاک زندگی کند، پیوسته از خدا میگریزد. هرچه بیشتر فرمانهای خدا را بشکنی، از او دورتر خواهی شد. و این بدترین چیزی است که میتواند برای انسان رخ دهد، زیرا ما برای زیستن در مصاحبت با خدا آفریده شدهایم. بیاعتنایی به فرمانهای خدا سرانجام تو را برای همیشه از او جدا خواهد کرد. این جدایی نهایی از خدا، «هلاکت جاودان» نام دارد.
۳. فرمانهای خدا، خودِ قانون زندگیاند. اگر نگاه داشته شوند، زندگی در این جهان بسیار آسانتر خواهد بود؛ و اگر نگاه داشته نشوند، این جهان به همان اندازه بدتر خواهد شد.
شریعت گناهکاری ما را آشکار میسازد و ما را به سوی عیسی هدایت میکند
شریعت خدا به ما میآموزد که چگونه درست زندگی کنیم. فرمانها همچنین کارکرد مهم دیگری دارند: آنها همچون آینهای هستند که چهره حقیقی ما را آشکار میسازند. وقتی میشنوم که باید چگونه زندگی کنم، با پرسشی دشوار روبهرو میشوم: «آیا من چنین زندگی میکنم؟». هر کس صادقانه خود و زندگیاش را بیازماید، ناگزیر اعتراف خواهد کرد که چنین نکرده است. یکی به گونهای، دیگری به گونهای دیگر، و هر یک از ما به راههای بسیار، فرمانهای خدا را شکستهایم. خدا از این نفرت دارد، و از اینرو، هر یک از ما سزاوار داوری خدا هستیم.
برخی بر این باورند که نباید فرمانهای خدا اعلام شوند، و تنها چیزی که نیاز داریم، بشارتِ آرامبخشِ انجیل است. امّا چنین نیست! اگر به کلام خدا اجازه ندهیم مفاهیم درست را به ما بیاموزد، اندیشههای ما درباره نیک و بد بیش از پیش تیره و مبهم خواهند شد. ما به فرمانهای خدا بهویژه از آن رو نیاز داریم که پیوسته دریابیم تا چه اندازه به عیسی محتاجیم. بدون شریعت، انسان گمان میبرد آنقدر نیک است که میتواند با زندگی خود خدا را خشنود سازد؛ و این پندارِ باطل، به هلاکت میانجامد. شریعت این توهّم را درهم میشکند، حقیقت را درباره ما - یعنی شرارت ما - آشکار میسازد، و ما را بهسوی عیسی میکشاند تا بخشایش او را بطلبیم و آن را دریافت کنیم.
شریعت لازم است، امّا هیچکس را نجات نمیدهد، زیرا هیچ انسانی نمیتواند شریعت خدا را چنان کامل نگاه دارد که در نظر خدا کافی باشد. پس چه چیزی ما را نجات میدهد؟ انجیل.
انجیلِ خدا پیامی است درباره عیسی و صلیب: پسر خدا محکوم شد، و ازاینرو دیگر محکومیتی برای ما نیست. او خود را بهعنوان قربانی تقدیم کرد، و به همین سبب خدا همه گناهان ما را میبخشد. عیسی از آغاز تا انجام، همه فرمانهای خدا را نگاه داشت، و بدینسان خدا هرکه را به عیسی پناه میبرد، مقبول خود میشمارد؛ هرچند زندگی او در ذات خود درخور پذیرش نزد خدا نباشد. عیسی با مرگ خویش فیض خدا را به ما رسانید. وقتی اعتماد ما بر این حقیقت استوار باشد، در حضور خدای قدّوس بیهراس خواهیم ایستاد.
فیض، پناهگاه ماست
هرکه از آنِ عیسی است، در فیض خدا پناه میگیرد. آنان که از آنِ عیسیاند، همان کسانی هستند که در او تعمید یافته و به او ایمان دارند. نجات، عطیه است؛ چیزی نیست که بتوان آن را بهدست آورد یا باید برایش کوشید. نجات عطیهای است رایگان، برای هرکه بخواهد آن را بپذیرد؛ بیهیچ وابستگی به آنچه ما هستیم و یا تواناییهایی که داریم. آنان که درمییابند گناهکارند و سزاوار داوری، با دل خوش، انجیلِ عیسی را میپذیرند، او را که کفّاره گناهان ماست. شریعت، هرقدر هم که موعظه شود، ایمان به عیسی را در دل انسان پدید نمیآورد؛ تنها انجیل است که چنین میکند. و شریعت حتی ایمانی را که بهوسیله آن نجات مییابیم، تقویت نمیکند؛ باز هم تنها انجیل است که این کار را انجام میدهد.
آیا ایمان ما را محدود میسازد؟
آیا ایمان زندگی ما را محدود میکند؟ بله، چنین است. زندگی بهعنوان یک مسیحی یعنی ترس از خدا. ترس از خدا یعنی درک اینکه من کاملاً به خدا وابستهام؛ زندگی من بهطور کامل بر آنچه خدا به من میبخشد و بر اینکه آیا بر من رحم میکند یا نه، استوار است. از همینرو، جرأت نمیکنم خدا را به خشم آورم؛ زیرا اگر او را خشمگین سازم و مرا رد کند، بیگمان در همه زمینهها برایم بد خواهد شد. میدانم که خدا از بیاعتنایی به کلامش نفرت دارد. ازاینرو، جرأت نمیکنم بیاعتنا به اراده او زندگی کنم؛ زیرا با چنین کاری، خدای قدّوس را خشمگین میسازم، و این برایم هولانگیز است. ایمان بیتردید برای زندگی من حدودی میگذارد؛ نمیتوانم هرگونه که خواستم زندگی کنم. امّا این حدود که از سوی خدا در فرمانهایش نهاده شدهاند، حدودی نیکو هستند؛ آنها از زندگی پاسداری میکنند. اگر از آنها پیروی کنیم، از بسیاری از بدیها در امان خواهیم ماند.
از کجا نیرو میگیریم؟
از کجا میتوانم نیروی انجام اراده خدا را بهدست آورم؟ این نیرو با شنیدنِ دستورات سختگیرانه و دقیق درباره چگونگی زندگی بهدست نمیآید. این انجیل است که به من نیرو میبخشد؛ حقیقتی که میدانم خدا تا چه اندازه مرا دوست داشته و هنوز دوست میدارد. هرکه عطیه رایگانِ حیات جاودان را از خدا دریافت میکند، در دل میخواهد خدا را شکر گوید. شکرگزاری از خدا یعنی انجام اراده او در زندگی. این حقیقت که تنها بهواسطه فیض خدا نجات یافتهام، به من توان و میل انجام آن را میدهد؛ میخواهم نسبت به خدایی که چنان نیکو با من رفتار کرده است، فرمانبردار باشم. در عین حال باید به یاد داشته باشیم که در این زندگی هرگز به کمال نخواهیم رسید، حتی به نزدیک آن نیز. امّا آنگاه که در آسمان خواهیم بود، دیگر هیچ گناهی نخواهد بود.