یوحنا 8 – نور جهان از جلیل میآید
عیسی و زن زناکار (1:8–11)
واقعه مربوط به عیسی و زن زناکار، رویدادی تأثیرگذار و زیباست؛ این واقعه در اورشلیم رخ میدهد. مضمون اصلی آن این است که عیسی دوست گناهکاران است.
این رویداد شبیه به گفتوگویی است که در اناجیل همنظر دربارهٔ سکهٔ مالیات آمده است: هر پاسخی که عیسی میداد، او را در دام میانداخت. سازگار کردن وفاداری به شریعت موسی و دوستی با گناهکاران ممکن نبود. باید میان دو راه یکی برگزیده میشد: یا وفادار ماندن به شریعت و واگذاشتن زن به داوری و مرگ (تثنیه 22:22–24)، یا چشمپوشی از گناه زن و در نتیجه انکار شریعت موسی.
عیسی چه خواهد کرد؟ واکنشهای او نشان از تسلط کامل بر موقعیت دارد. نوشتن او بر زمین معنای خاصی ندارد؛ او تنها منتظر است تا صحنهٔ ماجرا بهطور طبیعی پیش رود و مسیر خود را تغییر دهد. آرامش و سکوت او آشکار میسازد که قصد ندارد خود را در تنگنای پاسخ قرار دهد. تنها یک جمله از عیسی کافی بود تا مهاجمان او واکنش نشان دهند. نخست پیران و خردمندترها، و سپس دیگران دریافتند که باید آنجا را ترک کنند. سرانجام تنها کسی که باقی ماند، همان زن بود؛ زنی که عیسی او را بخشید و به زندگی تازهای رهنمون شد.
نور از جلیل میتابد (12:8–20)
اکنون به پایان فصل هفتم بازمیگردیم. در آنجا مخالفان عیسی او را رد کردند و گفتند هیچ پیشگوییای وجود ندارد که نبیای از جلیل برخیزد. اما آنان متنی بسیار مهم و مسیحایی را از یاد بردند: در کتاب اشعیا پیشگویی شده است که سرزمین خوارشدهٔ زبولون و نفتالی نوری عظیم خواهد دید (اشعیا 1:9). بلافاصله پس از آن، پیشگویی میلاد مسیح میآید که بر اساس آن، «سرور سلامتی» برای آزادی قوم خود خواهد آمد: «زیرا که برای ما کودکی زاده و پسری به ما بخشیده شد؛ سلطنت بر دوش او خواهد بود» (اشعیا 6:9).
بنابراین بشارتدهنده، که پیشتر اشاره کرده بود مسیح در بیتلحم زاده خواهد شد، اکنون دو انتظار را در یک سخن از زبان عیسی در هم میآمیزد: مسیح میبایست هم از بیتلحم و هم از جلیل برخیزد. به همینسان، او دو بُعد از شخص عیسی را نیز در هم میپیوندد: هرچند مردم برخلاف آنچه از مسیحا انتظار میرفت، فقط از تولد طبیعی عیسی آگاه بودند؛ اما از خاستگاه الهی او نه آگاه بودند و نه آن را پذیرفتند. و چون پدر را نمیشناختند، پسر را نیز نمیتوانستند بشناسند، بلکه از او نفرت داشتند و میکوشیدند نوری را که از جانب خدا فرستاده شده بود خاموش نمایند. بار دیگر به سرود مقدمه بازمیگردیم: «نور در تاریکی درخشید اما تاریکی آن را درنیافت».
«من هستم» – ماهیت حقیقی عیسی (21:8–30)
عیسی از رفتن خود سخن میگوید و بار دیگر یهودیان سخنان او را بهدرستی درنمییابند. این بار نیز احتمالاً سخن از تمسخر نیست، بلکه از کوری کامل و ناتوانی در دیدن نور خداست. اوج تعلیم عیسی برای شنوندگان همچنان نامفهوم باقی میماند. در هیچ جای دیگری، یوحنا پدر و پسر را چنین یکسان و یکی معرفی نمیکند که در این بخش کرده است.
عهد عتیق روایت میکند که وقتی موسی با شگفتی از خدا نام او را پرسید، خدا به او پاسخ داد و فرمود: «به بنیاسرائیل چنین بگو: "هستم" مرا نزد شما فرستاده است» (خروج 14:3). اکنون عیسی همین نام را در سخنانی که بهسختی به انگلیسی (مترجم: مقصود زبانهای دیگر است) ترجمه میشوند، بر خود اطلاق میکند: «اگر ایمان نیاورید که من (او) هستم، در گناهان خود خواهید مرد». آنان که یکی بودن پدر و پسر را درک نمیکنند، بهسبب گناه خود اسیر مرگ خواهند ماند. اما کسانی که این یگانگی را درمییابند و تشخیص میدهند که پسر از جانب پدر آمده تا نور جهان باشد، آمرزش گناهان را مییابند.
برخی از مردم هویت حقیقی عیسی را میشناسند، در حالی که برخی دیگر آن را انکار میکنند و نمیبینند. همین اصل دربارهٔ «رفتن» و «بر افراشته شدن» عیسی نیز صدق میکند. آنان که پیوند میان مسیح و خدا را انکار میکنند، رفتن او را تنها مرگ یک کفرگو و بر افراشته شدن او را بر دارِ تمسخر عمومی میبینند؛ اما کسانی که چشمانشان بهدست خدا گشوده شده است تا رابطهٔ میان پدر و پسر را ببینند، رفتن او را صعود به جلال پدر و صلیب او را دلیلی عظیم برای شادی میدانند.
فرزندان ابراهیم یا فرزندان ابلیس؟ (8:31–59)
بخشی که اکنون بررسی میکنیم، برای جایگاه اسرائیل پس از آمدن عیسی به جهان، اهمیتی اساسی دارد. عیسی با یهودیان سخن میگوید، و باید توجه داشت که یوحنا اغلب واژهٔ «یهودیان» را تنها برای اشاره به کسانی بهکار میبرد که عیسی را رد کردند (زیرا خود عیسی و همهٔ رسولان نیز یهودی بودند). اینک عیسی با یهودیانی سخن میگوید که به او ایمان آورده بودند، اما گفتوگو همهچیز را در نوری تازه قرار میدهد.
«ایمان» - واژهای که در انجیل یوحنا معنایی دوپهلو دارد - در اینجا سطحی و ظاهری است. این ایمان، آن ایمانی نیست که عیسی را بهعنوان پسر خدا اعتراف میکند؛ همان که گناهان جهان را آشتی داده و تنها نور ما در تاریکی است. بهزودی در این گفتوگو، اختلافی جدی پدید میآید. یهودیان عیسی را رد میکنند و دلیل خود را این میدانند که فرزندان ابراهیماند، و از این رو میپندارند که همهٔ وعدههایی را که خدا به ابراهیم داده است، در اختیار دارند.
عیسی این ادعا را بهطور صریح و تند رد میکند: مخالفان، فرزندان ابراهیم نیستند بلکه از ابلیساند. ابراهیم، پیشاپیش آمدن مسیح به جهان را دید و شادمان شد؛ اما مردم، برعکس، مسیح را رد کردند و در پی کشتن او بودند. یهودیانی که مسیح را رد میکنند و ایمان ندارند که او از جانب پدر آمده است، هیچ نسبت حقیقی با ابراهیم ندارند.
بخشی که اکنون بررسی میکنیم، برای جایگاه اسرائیل پس از آمدن عیسی به جهان، اهمیتی اساسی دارد. عیسی با یهودیان سخن میگوید، و باید توجه داشت که یوحنا اغلب واژهٔ «یهودیان» را تنها برای اشاره به کسانی بهکار میبرد که عیسی را رد کردند (زیرا خود عیسی و همهٔ رسولان نیز یهودی بودند).
اینک عیسی با یهودیانی سخن میگوید که به او ایمان آورده بودند، اما گفتوگو همهچیز را در نوری تازه قرار میدهد. «ایمان» - واژهای که در انجیل یوحنا معنایی دوپهلو دارد - در اینجا سطحی و ظاهری است. این ایمان، آن ایمانی نیست که عیسی را بهعنوان پسر خدا اعتراف میکند؛ همان که گناهان جهان را آشتی داده و تنها نور ما در تاریکی است.
بهزودی در این گفتوگو، اختلافی جدی پدید میآید. یهودیان عیسی را رد میکنند و دلیل خود را این میدانند که فرزندان ابراهیماند، و از این رو میپندارند که همهٔ وعدههایی را که خدا به ابراهیم داده است، در اختیار دارند.عیسی این ادعا را بهطور صریح و تند رد میکند: مخالفان، فرزندان ابراهیم نیستند بلکه از ابلیساند. ابراهیم، پیشاپیش آمدن مسیح به جهان را دید و شادمان شد؛ اما مردم، برعکس، مسیح را رد کردند و در پی کشتن او بودند. یهودیانی که مسیح را رد میکنند و ایمان ندارند که او از جانب پدر آمده است، هیچ نسبت حقیقی با ابراهیم ندارند.
این پیام حتی در زمانی که انجیل یوحنا نوشته میشد نیز کاملاً بهروز و مرتبط بود. در آن زمان نیز مسیحیان در وضعیتی زندگی میکردند که قوم خدا عیسی را رد کرده بود. بیتردید، همان زمان نیز آنان رد خود را با این بهانه توجیه میکردند که «فرزندان ابراهیم» هستند.
پس فایدهٔ تعلق داشتن به قوم خدا چه بود؟ بخشی که اکنون در حال بررسی آن هستیم پاسخی بسیار روشن به این پرسش میدهد: اگر کسی عیسی را رد کند، تعلق داشتن به قوم برگزیده هیچ سودی برای او نخواهد داشت. از این رو شهادتی که یوحنا میدهد دقیقاً همان است که پولس نیز با نقل از اشعیا بیان میکند: «حتی اگر شمار بنیاسرائیل مانند شنهای دریا باشد، تنها باقیماندگانی از ایشان نجات خواهند یافت» (رومیان 27:9).
در آغاز این گفتوگو، عیسی با کسانی سخن میگفت که به او ایمان آورده بودند؛ محور تعلیم او بر هویت حقیقیاش متمرکز بود. یهودیان این تعلیم را نپذیرفتند و در صدد کشتن عیسی برآمدند؛ بدینسان، نه توانستند به عیسی ایمان بیاورند و نه او را بکشند؛ زیرا شناخت و دستیافتن به حقیقت عیسی آسان نبود.