یوحنا ۵ – پدر و پسر یکی هستند

شفا دادن عیسی حتی در روز سبت (1:5-18)

حوض بِیت‌حِسْدا (که نام اصلی آن شاید بِیت‌زاتا بوده) پر بود از مردمانی که از بیماری‌ها و ناتوانی‌های گوناگون رنج می‌بردند. در زمان عیسی، چنین کسانی اگر خانواده‌شان توان مراقبت از آنان را نداشت، در بدبختی و درماندگی روزافزون گرفتار می‌شدند.

داستان شفا به شکلی کوتاه و ساده روایت می‌شود. هرچند یوحنا این‌بار به آن اشاره نمی‌کند، امّا هر شفای معجزه‌آسای مردی لنگ، همواره با سخن اشعیا 6:35 در پیوند است: «آنگاه لنگان چون غزال جست‌وخیز خواهند کرد». خدا وعده داده بود که روزی زمان نجات فرا خواهد رسید؛ آن‌گاه کوران خواهند دید، کران خواهند شنید، و لنگان از شادی جست‌وخیز خواهند کرد. پس هنگامی‌که مردی که سی‌وهشت سال از بیماری رنج می‌برده، برخاسته و در حالی‌که بستر خود را بر دوش دارد راه می‌رود، این نشان آن بود که وعده‌های بزرگ خدا تحقق یافته‌اند.

امّا با انجام این کار، عیسی مقدس‌ترین امر نزد فریسیان را مورد بی‌احترامی قرار داد. روزِ شفا، روزِ سبت بود و طبق شریعت، حملِ هرگونه وسیله‌ای در آن روز کاملاً ممنوع به‌شمار می‌رفت. برخلاف روایت‌های اناجیل هم‌نظر، در اینجا عیسی حتی به آن مرد نگفت که به خانه برود، بلکه تنها دستور داد که برخیزد و بستر خود را بردارد و راه برود. به‌نظر می‌رسد عیسی عمداً برخلاف تعلیم رایج عمل کرد؛ و همین خشم آنان را برانگیخت.

شیوه‌ای که عیسی برای توجیه عمل خود به‌کار برد، خشم آنان را بیش از پیش برانگیخت. خدا پیوسته کار می‌کند - روز‌به‌روز و بی‌وقفه - و پسر خدا نیز در جهان همان را انجام می‌دهد. ازاین‌رو، حکم سبت عیسی را به همان اندازه محدود می‌کند که خدا را. پس از این تعلیم، برای نخستین‌بار در انجیل یوحنا نشانه‌ای از قصد یهودیان برای کشتن عیسی دیده می‌شود.

پدر و پسر یکی هستند (19:5-23)

به شیوه‌ای که برای انجیل یوحنا آشناست، این بخش با سخنان پیوسته و ژرف عیسی ادامه می‌یابد، نه با گفت‌وگویی میان او و یهودیان. نخستین جمله‌های او، توضیحی است بر همان سخنانی که خشم آنان را برانگیخت؛ این‌که عیسی خود را هم‌مرتبه با خدا خوانده بود.

پایه و سرچشمهٔ همهٔ اعمال عیسی در این حقیقت نهفته است که او پسرِ خداست، و پدر تمام اقتدار را به او سپرده است. پسر هرآنچه پدر انجام می‌دهد، می‌بیند و همان را انجام می‌دهد. او زیر داوری انسان نیست؛ برعکس، پدر همهٔ داوری را به پسر واگذار کرده است. ارادهٔ خدا این است که پسر همان‌گونه حرمت یابد که پدر حرمت می‌یابد؛ هر که پسر را گرامی می‌دارد، پدر را نیز گرامی می‌دارد. در این‌جا انجیل یوحنا پیامی روشن و استوارِ مسیحی را آشکار می‌سازد؛ شرحی ژرف بر همان سخن عیسی در فرمان بزرگ:

«تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است»
(متی 18:28).

پسر دارای اقتدار داوری است (24:5-29)

خدا اقتدار را به پسر خود نه از سر رسمیت، بلکه با مقصودی معین سپرده است. هر چیز را هدفی است روشن، و عیسی آن را در (یوحنا 16:3) بیان کرده است. هدف فرمان خدا آن است که آدمیان را از داوری و مرگ به آزادی و حیات درآورد.

در انجیل یوحنا امری رایج است که داوری به دو گونه تحقق می‌یابد. یک‌بار در پایان زمان‌ها، و دیگری همین حالا، آنگاه که انسان کلام عیسی را می‌شنود. یوحنا چندان از داوری نهایی سخن نمی‌گوید، اما آن را امری بدیهی می‌داند. روزی فراخواهد رسید که همگان در گورهای خود، آواز داور عظیم را خواهند شنید و برای داوری برانگیخته خواهند شد. آنان که نیکو کرده‌اند، به شادی جاودان، و آنان که بدی ورزیده‌اند، به محکومیت جاودان خواهند رسید.

زمینهٔ این سخن، رؤیای عظیم دانیال است (دانیال 13:7 و 1:12-3)، که در آن داور «مانند پسرِ انسان» است، یعنی شبیه به انسان. به سبب همین کلمات بود که مردم در انتظار آمدن «پسرِ انسان» بودند تا برای داوری بیاید. عیسی اعلام می‌کند که او، پسرِ خدا، همان «پسرِ انسان» موعود، و داور تمام آدمیان است.

ویژگی دیگری که به‌ویژه در انجیل یوحنا نمایان است، این است که داوری تنها در پایان زمان‌ها رخ نمی‌دهد. پدر اقتدار را به پسر خود سپرده است؛ از این‌رو، نیازی نیست تا داوری یا رستگاری را تا روز داوری نهایی انتظار بکشیم؛ زیرا زمانی که مردگان آواز پسر خدا را می‌شنوند و حیات می‌یابند، هم‌اکنون فرارسیده است. سرنوشت جاودان ما، در همین‌جا و همین لحظه، بر پایهٔ رابطه‌مان با مسیح تعیین می‌شود. اگر با مسیح باشیم، برای ما مرگی نیست، بلکه تنها حیات است؛ و اگر با مسیح نباشیم، حیاتی در کار نیست، بلکه تنها مرگ خواهد بود.

چه چیزی گواه بر درستی سخنان عیسی است؟ (یوحنا 30:5-45)

سخنان عیسی برای یهودیان به‌راستی شگفت‌انگیز بود. اما چگونه می‌توانستند بدانند که او حقیقت می‌گوید؟ شواهد و گواهان بسیاری بر این امر وجود داشت:

یوحنا تعمیددهنده دربارهٔ عیسی شهادت داده بود، چنان‌که در فصل‌های اول و سوم آمده است.

معجزات عیسی نشان می‌دهد که او از جانب خدا فرستاده شده است. در این زمینه، باید (اشعیا 35) را به‌عنوان پس‌زمینه در نظر گرفت.

خودِ خدا در کلامش دربارهٔ او شهادت می‌دهد - یعنی در آنچه ما عهد عتیق می‌نامیم.

این سه گواه برای آنکه اقتدار عیسی را بپذیرند و به او ایمان آورند، دلیلی بس نیرومند بود. با این همه، یهودیان چنین نکردند، و از همین رو نتوانستند حیات ابدی را بیابند.

هر سه گواه ویژگی‌هایی درخورِ توجه دارند؛ به خصوص یوحنا جایگاهی ممتاز دارد که در همهٔ اناجیل آشکار است. معجزاتی که عیسی انجام داد، مفهومی به‌مراتب ژرف‌تر از درمان چند فرد یا شگفتیِ حاضران داشت؛ آن‌ها نشانه‌ای بودند بر اینکه عیسی همان است که خود ادعا می‌کند.

سومین گواه از همه مهم‌تر است؛ خدا خود دربارهٔ عیسی شهادت می‌دهد، به‌ویژه در عهد عتیق. عیسی و رسولان دقیقاً به همین شیوه عهد عتیق را می‌خواندند؛ زیرا یهودیان نتوانستند حضور او را (برای نمونه در کتاب‌های موسی از پیدایش تا تثنیه)، تشخیص دهند؛ از این‌رو کلیسای نخستین، مسیح را کلید فهم سراسر کتاب‌مقدس می‌دانست.

شاید در همین‌جا باید به نکته‌ای اشاره کرد که عیسی، یهودیان و کلیسای نخستین همگی در آن هم‌نظر بودند، اما امروزه غالباً از یاد رفته است. در آیات 37-40، شهادت پدر و کلام کتاب‌مقدس (عهد عتیق) هم‌ارز شمرده می‌شوند. کلیسای ما اعتراف می‌کند که روح‌القدس از طریق رسولان و انبیا سخن گفته است، و از این‌رو تمام کتاب‌مقدس، کلام خدا شمرده می‌شود. هر که این حقیقت را انکار کند، از راه راستی منحرف شده است.